معنی نوعی بازی
حل جدول
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
لی لی، هفت سنگ
کبدی
نوعی بازی کودگانه
لی لی
نوعی بازی کودکانه
آسیاب چرخ
گانیه
نوعی اسباب بازی
یویو
عروسک، فرفره، بادکنک، توپ
لغت نامه دهخدا
نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.
بازی بازی
بازی بازی. (اِ مرکب) به بی پروایی کاری کردن. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج): به بازی بازی فلان کار پیش رفت. (یادداشت مؤلف). || کم کم:
بنای طاقت من گر چه بود از بیستون افزون
به بازی بازی آخر پایمال نی سواران شد.
صائب (از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
نوعی در فارسی سردکی گنی گونه ای جوری
معادل ابجد
156